گاهی به فکر هایم می خندم گاهی گریه می کنم گاهی نه می گریم نه می خندم دیگر باورش سخت شده ،
کسی در آینه هست.
دریا خندید در دور دست
دندان ها از کف و
لب ها از آسمان
-چه می فروشی دختر بی قرار،
سینه گشوده در باد
آب دریاها می فروشم ،آقا
آب دریاها
-چه با خود می بری جوانک گندمگون،
به خونت آمیخته
آب دریا ها می برم ،آقا
-این اشک های شور ،
ازکجا می آیند مادر
آب دریاها می گریم ،آقا
آب دریاها
-قلب من و این تلخکامی ژرف
از کجا می آید
-آب دریاهاست که تلخکام می سازد/آب دریاها فدریکو گارسیا لورکا
نه اینکه بخواهم حرفی باشم نه نه...گاهی دلم برای نقطه ها که خروار خروار حرف دارند تنگ می شود